باید عادت کنم به روزانه نویسی

ساخت وبلاگ
سلامچه هفته شلوغی بود امروز تقویم رو نگاه کردم و دیدم سه شنبه است گرخیدم فکر نمی کردم این همه زود تند سریع گذشته باشه فردا چهار شنبه دوست داشتنی باشه و هفته تموم بشه.گذر عمر رو ببین ازش جا موندم انگار.برگه های امتحانی رو گرفتم تصحیح هم کردم نمره ها رو هم وارد کردم سایت دانشگاه هم هک شده بود بماند که یک عالمه کلافه شدم اما بالاخره انجام شد طرف این همه وقت گذاشته سایت دانشگاه آزاد رو هک کرده نکرده شهریه های بچه ها رو صفر کنه به جایش پیام های مسخره و مثلا خنده دار گذاشته هکر بی عقل هم خیلی مسخره است. دانشگاه رو دیگه دوست ندارم فضای دانشگاه اصلا اپن چیزی نیست که فکر می کردم برای ترم دیگه هم احتمالا کلاس دارم هر چند که همه می‌گویند ترم دوم خیلی زود می گذره و اینها ولی وقتی کاری رو دوست نداشته باشم یک لحظه اش برام هزار سال میگذره باید برای دانشگاه رفتنم و کلاس ها و اینها یک مدل جذابیت آزاده ای درست کنم وگرنه که هیچ انگیزه ای ندارد برای حاضر شدن سر کلاس و معرفی خودم و روش تدریس و کتاب و جزوه ای که بچه ها باید بخوانند و امتحان و اینها.من و مامان و بابا همه با هم سرما خوردیم حالا من میگم سرماخوردگی شما هم قبول کنید لطفا وگرنه که همه دکترها متفق القول می گویند که دیگه سرما خوردگی وجود خارجی ندارد و هر مریضی یک ربطی به خانواده کرونا داره القصه مامان حالش بدتر بود چون دیابت هم داره خیلی اذیت شد یک شب که بنده خدا معده و روده هایش ریخته بود بهم کلا توی دستشویی بود زنگ زدم به حسین یک عالمه راهنماییم کرد چقدر هم بعدش پیگیر بود بنده خدا حیف که اینجا رو نمی خونه وگرنه که خیلی مخلصیم دکتر حسین ،وسط، ویزیت های تلفنی همه اش و کارهای درمانگاه هی می‌گفت آزی صدای تو هم گرفته ها مراقب باش آب گرم بخو باید عادت کنم به روزانه نویسی...
ما را در سایت باید عادت کنم به روزانه نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadeh002 بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 22:35

سلامصبح در خونه ما هیچ خبری نبود. اما اما چی بگم از قشنگی برفی که اینجا اومده اصلا کیفور شدم اساسی،صبح دلم نمی‌خواست بیام سر کار این طوری بودم که زنگ می زنم میگم حالم خوب نیست و تمام بعد میرم زیر پتوی گرم و نرمم و می خوابم تا وقتی سیر از خواب بشم چشم هام رو بستم پتو رو کشیدم تا زیر گلوم بعد یادم افتاد ااا بابا امروز چهار شنبه است من که کلا تا ظهر بیشتر کار نمی کنم بعدش مال خودمه می تونم یک عالمه برم دور دور بازی خلاصه که بر تنبلی چیره شده و از رختخواب اومدم . مترو شلوغ رو پشت سر گذاشتم و همین که از پله های ایستگاه اومدم بیرون واااای یک تابلوی برفی خوشگل جلوی چشم هام بود اصلا این تهران هم برای خودش چهار فصل شده سمت خونه ما فقط هوا ابری بود حتی بارون هم نبود اون وقت اینجا این همه برف روی زمین نشسته و ملت برای کیسه های شن و نمک سر و دست میشکنند خدایا بزرگیت رو شکر اون هم نه یک بار و دو بار هزار بار شکر .سر کار خیلی خوش گذشت اصلا روزهای برفی آدم ها مهربون تر میشوند انگار همه خوشحال و خندان هستند لیوان چای کم رنگ رو گذاشتم کنارم و تند تند خبر ها رو خوندم یک گزارش نوشتم دو تا گفتگو برای شنبه هماهنگ کردم با یکی از بچه ها درباره مسکن ملی حرف زدم اطلاعاتش جالب بود ولی خب من هنوز درباره اش چیزی نمی دونم اگر اطلاعاتم تکمیل شد حتما اطلاع رسانی می کنم این لابه لا و هر وقت خسته شدم به برف سفید و خوشگلی که روی چمن ها و سرشاخه درخت ها نشسته بود نگاه کردم لبخند زدم و خوشحال شدم که بالاخره خدا به دعاها و نگاه های ملتمسمان نگاه پر مهر کرد و برف اومد خدا کنه این برف ادامه دار باشه کم آبی اصلا شوخی نیست صرفه جویی هم جواب نمی‌ده خلاصه که همچنان چشم امید داریم به دست های پر مهر خدا کاش برف بباره باید عادت کنم به روزانه نویسی...
ما را در سایت باید عادت کنم به روزانه نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadeh002 بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 22:35

سلامهیچ کدوم از دانشجوهام به نمره ای که گرفته اعتراض نداشت خدا رو شکر تا ساعت دوازده و نیم همه نمره ها رو نهایی کردم و سایت رو بستم ترم جدید هفته آخر بهمن شروع میشه طبق برنامه ای که بهم دادند دو روز اول هفته کلاس دارم و الان حالم گرفته است و خب کاری هم از دستم بر نمی یاد به آخرش فکر می کنم که خرداد کلاس ها تموم میشه نمره ها رو نهایی می کنم و تمام واقعا نمی دونم چرا دانشگاه و درس دادن برام جذاب نیست با اینکه هر ترم هم آدم ها عوض می شوند هم درس ها تغییر می کنه بچه ها حرف می زنند و کلا محیط دانشگاه محیط پویا و پر تحریکی نسبت به جاهای دیگه است ولی برای من جذاب نیست.چقدر خوب شد که برف اومد،رفتیم برف بازی آدم برفی درست کردیم چایی خوردیم بعد هم آش درست کردیم تا ساعت سه و نیم بامداد حرف زدیم سیگار کشیدیم خاطره بازی کردیم درباره خودمون و آینده و اتفاق های پیش رو تحلیل کردیم توی حرف هم پریدیم یاد بچه هایی افتادیم که رفتن خارج با مریم تصویری حرف زدیم،نقشه کشیدیم برای رفتن،برای پولدار شدن و بعد هم همون جا کنار بخاری دور گرما خوابمون برد صبح جمعه من از همه زودتر بیدار شدم نه اینکه آدم سحر خیزی باشم نه بابا ماهیچه پام توی خواب گرفته بود و با درد بیدار شدم ولی زود خوب شد رفتم دست و صورتم رو شستم و پنجره رو باز کردم و با دیدن اون همه برف شوکه شدم شب که ما خواب بودیم برف اونقدر بارید بود که همه جا سفید پوش شده بود چایی دم کردم بعد هم رفتم سراغ املت صبح روز جمعه گوجه ها رو که پوست می گرفتم یادم افتاد یک جایی خونده بودم که برف صداها رو جذب می کنه و سکوت برقرار میشه برف پاک کن خیلی خوبی هم هست اصلا قبول دارید آدم ها توی برف و بارندگی مهربون میشوند؟؟ چایی تازه دم و املت آزاده پز خوردیم چتر شدی باید عادت کنم به روزانه نویسی...
ما را در سایت باید عادت کنم به روزانه نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azadeh002 بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 22:35